داستان زندگی مریم

مریم خانم 44 سال دارند و 18 ساله که با تنها فرزندشون که یک دختر 21 ساله است ساکن هلند هستند. مریم خانم وقتی دخترش 3 سال بیشتر نداشت از همسرش جدا شد. علت جدا شدنش اعتیاد همسرش بوده. در این سالها شغل مریم خانم آرایشگری بوده و دخترش هم مشغول به تحصیل. دختر خانم ایشان سال اول رشته پزشکی هستند. تا چند وقت پیش دختری خوب ، باهوش و مستقل بود ولی از وقتی که مریم خانم با یک آقایی آشنا شده و ایشان را به دخترش معرفی کرده ، اخلاق دختر عوض شده .

دختر خیلی نامهربانانه رفتار می کند و مثل یک رئییس به مریم خانم دستور می دهد. از همه چیز ایراد می گیرد، دختر از رابطه مادر و آن آقا ناخشنود است. و مریم بخاطر اهمیتی که برای دختر خود قائل است از آن آقا فاصله گرفته. مریم بین دوراهی گیر افتاده از یک طرف نمی تواند ناراحتی دختر خود را تحمل کند و از طرفی دیگر زندگی شخصی خود را دوست دارد و تمایل به برقراری رابطه و ازدواج دارد.

نظر من :
برای داشتن ارتباط خوب با فرزندان باید با آنها دوستانه رفتار کنیم، ما دوست فرزند خود نیستیم،
باید نقش والد خود را با اقتدار ولی مهربانانه انجام دهیم.
والدین از فرزندان خود تا یک سنی که نیاز داشته باشند مراقبت می کنند ولی هم والدین و هم فرزندان نیاز به استقلال دارند.
در صورت نیاز می توان از مشاور کمک گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Related Posts

Begin typing your search term above and press enter to search. Press ESC to cancel.

برگشت به بالا