مراقب فشارهایی که به فرزندمان می آوریم باشیم.
از دیدگاه تئوری انتخاب، بذر تقریباً همه بدبختی های هر فرد در زندگی، در سالهای اولیه زندگی اش کاشته می شود؛
زمانی که کودک شروع می کند به مراوده با پدر، مادر، خواهر، برادر و دیگرانی که نه تنها خیال می کنند که می دانند چه چیزی برای خودشان صلاح است، بلکه گمان می کنند می دانند چه چیزی برای او خوب و صلاح است!!
آنها اغلب از روی خیرخواهی تلاش می کنند به شکل های گوناگون کودک را وادار کنند کارهایی را انجام دهد و در مسیری حرکت کند که فکر می کنند برایش خوب است و آینده اش را تضمین می کند.
شاید مهمترین نماد این خیرخواهی غافلانه زور مدار، فشاری باشد که پدر و مادر به فرزند خود می آورند تا درس بخواند و در آینده برای «خودش» کسی شود.
بسیاری از ما این تجربه را داشته یا در اطرافیان خود دیده ایم که هر چه از سالهای تحصیل گذشته، تنها نتیجه این فشار و اجبار نسنجیده، افزایش مقاومت و لجاجت #کودک/ #نوجوان در مقابل خواست والدین و معلمان بوده است.
در این معرکه، انرژی ای که قرار بوده کودک صرف
✔️خودآگاهی،
✔️شناخت استعدادهای خود و
✔️یافتن بهترین و مناسب ترین مسیر رشد و پیشرفتش کند،
برای
✖️مبارزه،
✖️مقابله،
✖️مجادله و
✖️کشمکش با والدین و بزرگترها یا در بهترین حالت برای پرداختن به دروسی شده که اکثراً نه به درد دنیا می خورند و نه آخرت به هدر رفته و در نهایت چیزی جز ذهنی فرسوده، خسته، بسته و انباشته از معلومات مجهول و کم کاربرد حاصل نشده است.
زمانی که این فرد با مشکلات کوچک و بزرگ رفتاری و روان شناختی به جوانی و میانسالی می رسد.
روشن تر و عیان تر متوجه کمبودها و نقایص مسیر رشد و تحول روان شناختی خود شده و می فهمد که آنچه باید برای شاد و سالم زندگی کردن می آموخته نیاموخته و دستش برای مدیریت خود و روابطش با دیگران در این دنیای پر تلاطم و پیچیده خالی است.
بنابراین:
مراقب فشارهایی که به فرزندمان می آوریم باشیم…
معلوم نیست او برای آن چیزی که ما آن را خوب و درست می دانیم ساخته شده باشد.